جدول جو
جدول جو

معنی بیضه بازی - جستجوی لغت در جدول جو

بیضه بازی
(بَ / بِ ضَ / ضِ)
بازی که اطفال در اعیاد به بیضها کنند و آنرا تخم بازی می گویند. (آنندراج) :
ولیکن نیایدز بس جست و جوش
ازین بیضه بازی صدایی بگوش.
ملاطغرا
لغت نامه دهخدا
بیضه بازی
مرغانه بازی تخم مرغ بازی
تصویری از بیضه بازی
تصویر بیضه بازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ / سِ)
بوسه دادن در عشقبازی. (فرهنگ فارسی معین). بوسه در عشقبازی. (ناظم الاطباء) ، هستی و بودن. بعربی کون خوانند. (برهان). بودن و هستی. (آنندراج). بودن. کون. وجود. هستی. (فرهنگ فارسی معین). بودن. هستی و وجود. (ناظم الاطباء). پهلوی ’بویشن’ اسم مصدر از بودن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
نه دشواری از چیز برترمنش
نه آسانی از اندک اندر بوش’.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 244)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
کنایه از دورنگی چرا که سینۀ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(شی وَ / وِ)
صفت شیوه باز، حیله. مکر. خدعه. نیرنگ. بامبول بازی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیوه باز شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
عمل و صفت شیشه باز. (یادداشت مؤلف). شعبده بازی با گوی و ساغر. (ناظم الاطباء). فنی است از رقاصی که رقاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگر بیجا شود به حرکات اصول بر گردن و بازو بگیرند و نگاه دارند. (آنندراج) (غیاث) ، عملی مانند سینما. قسمی سینما در قدیم که اصل سینمای امروزین است. چیزی شبیه به سینمای امروز ولی فانوس خیال نیست چه فانوس خیال همین شهر فرنگ امروز است. این بازی جزو بازیهای ریدک خوش آرزو آمده و مراد قسمی سینما بوده که با شیشه و نورمی کرده اند و فانوس خیال نوعی از آن است و جام باز و جام بازی نیز همان است. (یادداشت مؤلف) :
بر آن شیشه دلان از ترکتازی
فلک را پیشه گشته شیشه بازی.
نظامی.
فغان زین چرخ کزنیرنگسازی
گهی شیشه کند گه شیشه بازی.
نظامی.
برون آمد ز پرده سحرسازی
شش اندازی بجای شیشه بازی.
نظامی.
شیشه بازی ّ سرشکم نگری از چپ و راست
گر به این منظر بینش نفسی بنشینی.
حافظ.
شکسته بر سر هم از ره شوخی و بیباکی
هزاران دل به مشق شیشه بازی شاهد نازش.
شفیع اثر (از آنندراج).
، حقه بازی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ / زِ)
مشق و اعمال ورزشی و لشکری با نیزه. نوعی ورزش برای آموختن اعمال نیزه. (یادداشت مؤلف). عمل نیزه باز:
چو بالای نیزه درازی گرفت
در آن معرکه نیزه بازی گرفت.
نظامی.
در قلب نیزه بازی مژگان آن پری
خونریز آن دو چشم نظربازم آرزوست.
کمال خجندی (از آنندراج).
، کلاشی با فنون مخصوصه. عمل ستدن چیزی از مردمان به زرنگی. عمل نیزه باز. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به نیزه باز (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بازی بچه گانه. کارهای کودکانه. بچگی کردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیضه خاکی
تصویر بیضه خاکی
مغند زمین (مغند کره) خاگ خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه بازی
تصویر بوسه بازی
بوسه دادن در عشقبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه بازی
تصویر شیشه بازی
حیله گری، شعبده بازی با گوی و ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه بازی
تصویر نیزه بازی
عمل نیزه باز
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای نمایش سنتی که معمولاً در آن شخصی دارای غلامی سیاه پوست و گیج و گول است که دست به کارهای خنده داری می زند، عملیات از پیش طراحی شده برای فریب دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بچه بازی
تصویر بچه بازی
بازی کودکانه، رفتار نامناسب و نسنجیده، آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن
فرهنگ فارسی معین
رفتارنسنجیده، اعمال نامعقول، کار ناشایست، غلام بارگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سنتی است نیکو، میان دامداران مازندرانی که براساس آن هرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی